رأی وحدت رویه شماره ۵۵۴ در خصوص بررسی مشاغل سخت و زیان آور در کارگاههای تعطیل شده
رأی شماره ۵۵۴ ھیأت عمومی دیوان عدالت اداری
در خصوص بررسی مشاغل سخت و زیان آور در کارگاه های تعطیل شده
« رأی ھیأت عمومی
الف ـ تعارض در آراء محرز است.
ب ـ به موجب بند (الف) ماده ٩ آیین نامه اجرایی بند ۵ جزء (ب) قا نون اصلاح تبصره ٢ الحاقی ماده ٧۶ قانون اصلاح مواد ٧٢ و ٧٧ و تبصره ماده ٧۶ قانون تأمین اجتماعی مصوب سال ١٣۵۴ و الحاق دو تبصره به ماده٧۶ مصوب سال ١٣٧١ ،بررسی، تطبیق و تشخیص مشاغل سخت و زیان آور با مواد این آیین نامه که توسط بیمه شده، کارفرما، وزارتخانه ھای بھداشت، درمان و آموزش پزشکی، کار و امور اجتماعی، سازمان تأمین اجتماعی و تشکلھا به عنوان مشاغل سخت و زیان آور معرفی شده و اعلام نتیجه به متقاضی و سازمان ھای ذیربط از سوی رئیس کمیته بدوی، به عنوان یکی از وظایف کمیته ھای بدوی استانی موضوع آیین نامه مذکور تعیین شده است و بر مبنای دادنامه شماره ۴٧۵ الی ۴٨٣ـ ١٣٨٣/٩/٢٩ ھیأت عمومی دیوان عدالت اداری، اطلاق حکم مقرر در بند (الف) تبصره ٢ ماده واحده قانون اصلاح تبصره ٢ الحاقی ماده ٧۶ قانون اصلاح مواد ٧٢ و ٧٧ و تبصره ماده ٧۶ قانون تأمین اجتماعی مصوب ١٣۵۴ و الحاق دو تبصره به ماده ٧۶ مصوب سال ١٣٧١ و اجرای آن در مورد مشاغل کارگری سخت و زیان آور، با رعایت عوامل مؤثر مقرر در حکم مقنن در کارگاه ھای منحله یا تعطیل شده منع قانونی ندارد و مراعات تبعات و آثار قانونی مترتب بر مشاغل کارگری سخت و زیان آور به حکم قانون الزامی است و تعطیل و انحلال کارگاه طبیعت و ماھیت کارھای سخت و زیان آور انجام شده در زمان دایر بودن کارگاه را منتفی نمی سازد، لذا کمیته ھای بدوی استانی مکلّف به پذیرش درخواست متقاضیان احراز سخت و زیان آور بودن مشاغل ھستند و نمی توانند از پذیرش درخواست ھای آنھا خودداری نمایند. بنا به مراتب فوق، دادنامه شماره ٧١٨ ـ ١٣٩۶/٣/٢ صادره از شعبه سی و ھفتم بدوی دیوان عدالت اداری که به موجب دادنامه شماره ٨٠٠٠٣٠ ـ ١٣٩۶/۵/٢ صادره از شعبه ھجدھم تجدیدنظر دیوان عدالت اداری تأیید شده و متضمن این استدلال است، صحیح و منطبق با موازین قانونی است. این رأی به استناد بند ٢ ماده ١٢ و ماده ٨٩ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب سال ١٣٩٢ برای شعب دیوان عدالت اداری و سایر مراجع اداری مربوط در موارد مشابه لازم الاتباع است.
رئیس ھیأت عمومی دیوان عدالت اداری ـ محمدکاظم بھرامی »